صبح رو با نوشتن صفحات صبحگاهی شروع کردم.قولی بود که از دیروز به خودم داده بودم و انشاالله می خوام انجامش بدم تا 20 سال آینده.بعد هم که شروع پروژه خوب ما بود برای حل مشکل جدیدی که با پویان داریم.الحق هادی خیلی خوب کار کرد و ممارست کرد.بعد نوبت به فکر کردن درباره ناهار رسید.دودل بودم که هادی برای آوردن نذری ها میره تهران یا نه که در نهایت نرفت.بیشتر هم به این خاطر که می دونم جدیدا تمرین نه گفتن رو شروع کرده و دیگه این که قرار بود برای حل مشکل جدید این دو روز رو خونه باشیم.ناهار پاستای سریع درست کردم.

بعد به سرم زد که به الهام زنگ بزنم که بیاد با هم حلوای شیر درست کنیم.حدود 6 بود که اومد و در نهایت حلوای خوبی نشد ولی تفریح خوبی شد و کلی خندیدیم.بعد تا انتهای شب خونه بودیم و پویان رو که خوابوندم نشستم به نوشتن تمرین ها و برنامه هایی که قولش رو به هادی داده بودم و فکر می کنم که چیز خوبی شد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمونه سوالات گردشگری سلامت فنی حرفه ای درسی 98 گردشگری Sydney شاهین اردبیل اشعار عارفانه و انقلابی از شعرای معاصر PGU Learning link بهداشت وبلاگ روانشناسی و روابط زناشویی