رمز ها آرامش آدم رو می گیرند.این رو وقتی می فهمم که می خوام تو یه شبکه اینترنتی عضو بشم.کلی فکر میکنم که چه رمزی باشه.با حساب گوگل وارد بشم یا نه.از رمز تکراری هم می ترسم.از افشای اطلاعات و این چیزهایی که هر روزه می شنویم.واقعا دوره ای که آدم این قدر احتیاج به رمز نداشت دوره بهتری بود.کاش ما تو همون دوره ایمیل و چک کردن ایمیل می موندیم و جلوتر نمی رفتیم.
خدا بخواد دارم استارت جدی پایان نامه رو می زنم.تصمیم دارم که اصلا دو ماهه تمومش کنم و از فکرش خلاص بشم.همین جا به خودم قول می دم که دیگه هیچ وقت کاری رو بر حسب شرایط شروع نکنم.نه این که پشیمون بشم از خوندن فوق لیسانس.نهولی حس می کنم تحمل استرس و ناراحتیهاش بیشتر از توان من بود و ارزشش رو نداشتالبته که خیلی چیزها رو فهمیدم و تجربه های خوبی به دست آوردم.ولی به نظرم بر حسب شرایط تصمیم گرفتن کار خوبی نیست.باید به عمق زندگی و اهداف و این که اصلا دنبال چی هستم فکر کنم و تصمیم بگیرمالبته به عقب که بر می گردم می بینم که با به دنیا اومدن پویان من دچار یه حس خلا شدم و خواستم با خوندن فوق اون حس رو ازبین ببرم و فکر می کنم که بردم.خدا رو شکر.
درباره این سایت